پیامبر اکرم ص، از "نرمش" تا "چالش" (طبقه بندی مخالفان)
نشست "مدارا و قاطعیت در سنت سیاسی رسول الله ص" - 1396
بسمالله الرحمن الرحیم
مطلبی که ما در این تحلیل به آن رسیدیم بحث دستهبندی و طبقهبندی جبهه مخالف بود که پیامبر اکرم(ص) در دوران بخصوص ده سال مدینه که تمدنسازی شروع شده بود و حکومت اسلامی تشکیل شد به عنوان یک پروژه بسیار مهم هم تربیتی و هم سیاسی این را مد نظر قرار دادند و این طبقهبندی را آغاز کردند و تمام پروژههای پس از پیامبر(ص) که بر سر اسلام و مسلمین و اهل بیت(ع) آمد در واقع مربوط به این دستهبندی این جبههبندی کسانی که در برابر پیامبر(ص) بستند. همانجا گفتیم یک درس آنی برای امروزمان بگیریم. مخالفین جبهه حق متعدد و متفاوت هستند در واقع یک جبهه مرکب است ممکن گاهی با هم ائتلاف کنند اتحاد حزبی داشته باشند و در یک مقاطع خاصی با شعارهای خاصی کنار هم جمع بشوند دشمنان سابق و حتی دشمنان لاحق که بعداً باز دشمن خواهند شد موقتاً بر سر دشمن مشترک، یعنی جبهه حق با هم متحد بشوند این اتفاق زمان پیامبر افتاد و پس از ایشان افتاد، در طول تاریخ افتاده، زمان انقلاب 57 انقلاب اسلامی شد، بعد از آن در دهه 60 اتفاق افتاد، شما در دهه 60 هم میدیدید که دشمنترین دشمنان با هم علیه امام ائتلاف کردند یعنی یک جبهه مشترکی بود که از سازمان سیا آمریکا سرمایهداری و صهیونیستها گروههای کمونیستی از مرجع تقلید است یا بازیخورده یا دچار هوای نفس و حسادت است تا جریانهای ضد دین و بیدین، لامذهب و سکولاریست در کشور از چپ تا راست، از تجزیهطلب تا ملیگرا که همه اینها با هم دشمن هستند ولی همه کنار هم هستند از سلطنتطلب تا گروههای ضد سلطنت. بعد از انقلاب در دهه 60 با همه سابقه دشمنیهای نظری و عملی با همدیگر متحد شدند در پروژههای مشترک همه با هم کف خیابان آمدند. همه با هم سال 58 و 59 با هم میتینگ برگزار میکردند در انتخابات همه با هم میآمدند. آن موقع هم اینطوری بود شما فکر نکنید بعدها اینطوری شد همان موقع هم همینطور بود یعنی خیلی از کسانی که همان موقع آمدند مثلاً به بنیصدر رأی دادند که اکثریت رأی را آورد یک گروهی از آنها مردم متدین مسلمان طرفدار امام(ره) بودند که تصورشان این بود که او در خط امام است و با امام است و یک عده مثلاً مرتجع انحصارطلب مثل بهشتی و حزب جمهوری با او مخالف هستند. خیلیها تحلیلشان این بود. متدینین، طرفداران امام و انقلاب، کسانی که حتی خودشان و بچهةایشان جبهه بودند و به عشق امام به بنیصدر رأی داده بودند. از این تیپها بودند تا دو – سه میلیونی هم شاید کسانی بودند – البته جمعیت آن موقع که نصف الآن بود – که اینها اصلاً کاری نداشتند کی چی میگوید؟ نگاه میکردند کسی که حدس میزدند از بقیه نامزدها با امام بیشتر فاصله دارد حرفهایش، مواضعش، کارهایش، حدس میزدند و تخمین آنها این بود که این بیشترین فاصله را با امام دارد از دشمنی و لج با امام میرفتند آن موقع به او رأی میدادند! یک مرتبه میدیدی زیر یک پرچمی آدم متدین نمازشب خوان هست کمونیست، رنجبران، مائوئیستها هستند، مجاهدین خلق کنار او آمدند، بخشی از تودهایها، یک مرتبه میدیدید اصلاً چپ و راست، مذهبی و غیر مذهبی، لات و لوت و نمازشب خوان یک قشری بعضیها ساده تا تجربه نکنند نمیفهمند که کی چی میگوید؟ هر یک دههای یک بار هر دهه تقریباً باید یک تجربه سنگینی بشود 57 بشود، باز مثلاً 67 بشود، همیشه منتظرند که یک تجربهای بشود یک عدهای درگیر بشوند کشته بشوند یک جایی آتش بگیرد و یک کارهایی بشود تا بفهمند. یک قشرهایی هم نه، واقعاً آدمهای با برنامه و با پروژه میآیند. اصل جمهوری اسلامی را قبول نداشتند در انتخابات و رفراندوم جمهوری اسلامی طرف شرکت نکرده بود یا رأی منفی داده بود و بخصوص به قانون اساسی رأی نداده بود بعد میآمد توی انتخابات مجلس یا ریاست جمهوری لیست میداد یا نامزد میشد یا تبلیغات میکردند! شما که اصل نظام و قانون اساسی را قبول ندارید حالا چرا پشت فلان کس افتادید؟ آن زمان عین این مسائل بوده و همیشه هم خواهد بود. مسئله این است که در چنین موقعیتهایی نباید فریب بخوری و فکر کنی یک جبهه متحدند همه با هم همفکرند همه یک مشکل دارند یک انگیزه دارند یک راه حل دارند. اصلاً اینطور نیست. افراد پاک در آن جبهه قرار میگیرند که دیر میفهمند. مشکلشان دیریابی و دیرفهمی است. سادگی و اعتماد است. ما حتی در گروه فرقان تروریست انتحاری که آمد مطهری و مفتح را زد مرحوم آقای هاشمی را زد شهید بهشتی را زد شهید مفتح را زد آقا را اینها هدف گرفتند وقتی آنها گرفتند و در بازجوییها صحبت شد بعضی از اینها واقعاً فکر میکردند دارند به اسلام ناب و تشیّع خالص خدمت میکنند اینقدر بازی خورده بودند بعضیهایشان آدمهای دگم و احمق بودند که تا وقتی هم که اعدام شدند پای حرفهایشان ایستادند مثل خوارج. بعضیهایشان نه واقعاً توبه کردند. میدانید بعضی از این فرقانیها توبه کردند جبهه رفتند و شهید شدند. گفتند حکم ما اعدام است بگذارید ما جبهه برویم در راه حق اعدام و کشته شویم ما اینطور آدمها را در فرقان داشتیم که بدترین و خبیثترین گروه بودند. اولین گروه شبهخوارج پس از انقلاب بودند. ترورهایشان هم درست مثل خوارج بود بهترین آدمها را هدف میگرفتند. با این استدلال که اینها بدترین و خطرناکترین آدمها هستند خب ما آدمهای اینطوری داشتیم و الآن هم داریم. در تشخیص و انتخاب و موضعگیریها و تحلیلهای سیاسی نمیتوانند دقیق و به موقع تحلیل بکنند ولی وقتی که به حقیقت برسند درست موضع میگیرند و اکثراً اینها هستند اکثریت هم اتفاقاً همیشه اینها هستند حتی شما میدانید که سپاه خوارج هزاران هزار نیرو بود حضرت امیر(ع) قبل از جنگ نهروان چندتا سخنرانی برای اینها کردند. ابنعباس را فرستادند خودشان با اینها صحبت کردند دستکم دو بار بخش عظیمی از سپاه خوارج توبه کرد و از جبهه رفت و از امیرالمؤمنین(ع) عذرخواهی کرد و گفتند ما نه با شما میجنگیم و نه با شما هستیم ما سیاست را بوسیدیم کنار گذاشتیم. ما دیگر میرویم دنبال عرفان و عبادت و نمازشب میخوانیم! خب اینها بخش اعظم و عظیم سپاه خوارج با صحبتهای امیرالمؤمنین تشخیص دادند و رفتند معلوم بود آدمهای صادق و احمقی هستند ولی صداقتشان نجاتشان داد ولی چند هزار نفر ماندند تا آخر. گفتند ما در راه خدا کشته میشویم و هم تو و هم معاویه را بعداً هم با تو و هم با معاویه تسویه حساب میکنیم و آخرش هم امیرالمؤمنین(ع) را زدند و برای ترور معاویه تیم فرستادند که آن تیم معاویه را نتوانست ترور کند یعنی خودِ معاویه پشت صحنه در جریان بود، معاویه و عمروعاص هم قرار بود همان شب ترور شوند، علی، معاویه، امروعاص، سه نفر باید آن شب ترور میشدند با سهتا نیروی انتحاری خوارج برای نجات امّت اسلام که گفتند همه مشکلات زیر سر معاویه و علی و عمروعاص است! این سهتا همه را به جنگ و انشقاق واداشتند. این سهتا بروند امّت اسلام نجات پیدا کند. تنها ترور موفق ترور علی(ع) بود.
پس ببینید پیامبر(ص) جبهه مخالفشان را دستهبندی میکردند و میگفتند اینها همه یک جور نیستند سران قریش و مشرکین عرب یک تیپ هستند، مردم عوام مشرک بتپرست یک تیپ هستند قربانیان هستند. قبائل وحشی مشرک پراکنده در جزیرهالعرب یک تیپ هستند. یهود یک تیپ است. منافقین یک تیپ هستند. همه اینها را دستهبندی میکرد حتی جبهه نفاق را – فکر میکنم آن دفعه هم اشاره کردم که – پیامبر اکرم(ص) از سیره سیاسیشان پیداست که با نفاق عقیدتی و نفاق سیاسی را دو جور برخورد میکردند بعد نفاق سازماندهی شده و نفاق پراکنده سازماندهی نشده را هم دو جور با آن برخورد میکردند. مثلاً شما ببینید در مدینه پشت جبهه پیامبر کنار گوش پیامبر، خیلیها بودند که منافق بودند یعنی دیدند باد از این طرف میآید دنیا و قدرت و حکومت دست پیامبر است برخلاف آن 13 سال مکه که باد از آن طرف میآمد! حالا باید اینها اینطرف بیایند اهل دنیا هستند منتهی برای حفظ دنیایشان باید تظاهر کنند که مسلمان و انقلابی هستند. از این تیپها همیشه همه جا هست. اگر شاه باشد میگویند جاویدشاه، امام بیاید میگوین درود بر خمینی. اینطوری هستند و توقع بیشتری هم ندارند میخواهند طفلکها زندگیشان را بکنند. نه به چیزی عقیده دارند نه انگیزهای دارند نه اهل ریسک هستند نه اهل فداکاری هستند، نه جهاد با نفس، نه جهاد با دشمن، نه جهاد مالی، نه جهاد جانی، نه آبرو. هیچی، فقط میخواهند زندگی کنند نگاه میکنند که باد در پرچم چه کسی افتاده؟! سریع خودشان را تطبیق میدهند. خب این هم یک نوع نفاق است منتهی این نفاق سازماندهی نشده است این یک تیپی است که زمان پیامبر(ص) بود، زمان اهل بیت(ع) بود، زمان انقلاب دهه 60 بود همیشه هست و خواهد بود. اقشاری هستند که اینها نه با کسی هستند نه بر کسی! اینها همیشه با خودشان هستند. نگاه میکنند که چطوری باشد منافع اینها بیشتر حفظ میشود؟ رنگ عوض میکنند. شعارشان عوض میشود، جبههشان عوض میشود اگر هم لازم شد اصلاً جبهه نمیگیرند و سکوت مطلق میکنند خب اینها زمان پیامبر هستند آمدند گاهی میآیند خودشان را نزدیک پیامبر میکنند ادا و اصولها و تظاهرهای خیلی، به عنوان آدمهای صحابی، مؤمن، شعارچی، انقلابینما، این تیپها هستند. پیامبر(ص) با منافقین عقیدتی و همینطور منافقین سیاسی سازماندهی نشده برخورد محکمی نمیکرد با اینها مدارا میکرد همه را هم میشناخت، هم به علم لدنّی الهی که باطن افراد را میشناخت، هم بعد از آن با هوش فوقالعاده سیاسی که پیامبر جدای از نبوَت اینقدر دقیق از عقبماندهترین جامعه، پیشرفتهترین امّت را ساخت که حتی کسانی را که میگویند پیامبر نبود میگویند اما قطعاً یکی از بزرگترین نوابغ تاریخ بشر بوده است چون این یک کسی بتواند ظرف 20 سال از یک جامعه عقبمانده بیسواد وحشی بیتمدن که دخترهایش را زنده بگور میکند و گریه میکند هیچ کس آنجا سواد ندارد و خشونت و فحشا و سکس و قمار و جنگ و ربا فرهنگ حاکم بر آنهاست بدون رفاه، خب همینها در تمدن شاهنشاهی ایران و امپراطوری روم هم بود ولی آنجا رفاه هم بود علم هم بود ولی اینجا بدون رفاه و علم تمام آن مفاسدش بود. شرک و خشونت و سکس و شراب و ربا. اینها حاکم بود علم و رفاه نبود که باز این هم کار را سختتر میکند چون با یک جامعه فاسد، حالا اگر یک کمی اهل علم و منطق و رفاه باشد باز میشود حرف زد با کسانی که اینها را ندارند حرف زدن سخت است. لذا اینهایی هم که پیامبر اکرم را پیامبر نمیدانستند همان موقع میگفتند. میگفتند در تاریخ بشر چندتا نابغه سیاسی و تمدنی و فرهنگساز و تمدنساز اگر 5تا داشته باشیم یکی از آن ها قطعاً محمد بوده است. هم به تعبیر آنها هوش و نبوغ و هم واقعاً از نظر ما یک تفاوت است جدا از هوش و نبوغ پیامبر که آن هم بود جدا از آن و بالاتر از آن مسئله نبوَت و وحی و آگاهیهای غیبی که از طریق جبرئیل به ایشان منتقل میشد گاهی راجع به تک تک اشخاص که فلانی اینجوری است مواظب او باش. خب پیامبر اکرم(ص) این تیپ منافقین عقیدتی و منافقین سیاسی سازمان نیافته را کاملاً در مدینه میشناختند ولی تقریباً در سیره حکومتی و سیاسی پیامبر(ص) تقریبا دیده نشده و با اینها برخورد تند نبوده، و پیامبر(ص) با اینها که همهشان تظاهر میکردند که مسلمان هستند و در جبهه پیامبر هستند و پیامبر با همه اینها با مدارا و در عین حال با هوشمندی مواجه میشد. این یک نکته. و همینطور اشخاصی که منافق نیستند نمیخواهند عمداً منافق باشند اما یک شخصیت پستی دارند یک بیتهذیبی، یک نوع تنگنظری که مثل این که به محض این که شرایط پیش بیاید آماده همکاری با دشمن هستند یا خودشان هم خودشان را جاسوس و خائن نمیدانند در شرایط عادی هم خیانت نمیکنند اما شرایط یک کمی تغییر کند مثلاً احساس کنند آن طرف قویتر و اینها در خطرند ممکن است من هم در خطر بیفتم، یا آن طرف آب و نانش بیشتر است یا موج آن طرفیهاست! کاملاً آمادگی دارند یعنی یک حالت پستی و حقارت شخصیتی، آمادگی دارند سریع تغییر رنگ و تغییر موضع بدهند و آن طرف بروند. اینها هم بودند. این هم نمیشود گفت صریحاً نفاق آگاهانه سیاسی و عقیدتی، ولی یک نفاق پنهان شخصیتی است آن موقع بود الآن هم هست بعضیها خیلی ضعیف است و بعضیها خیلی قوی.. همین موضعگیریهایی که میبینید یک مرتبه یک آدمهایی که تعجب میکنید همه چیز را میداند احساس میکند این حرف را بزند برایش کف میزنند الآن آن را بگوید و این را نگوید اینجوری نگوید آنطوری بگوید مخالفین برایش کف میزنند! دشمان امام و انقلاب از او تعریف و تجلیل میکنند! خب این دستکم پستی و پستفطرتی و حقارت است آدمهای کوچک این کار را میکنند که میدانی این حرف آنها غلط است میدانی این موضع درست است خلاف آن را آگاهانه میگویی برای این که طرفداران آن زیادب شوند برای این که یک موقعیت مادی، سیاسی، اجتماعی یک چیزی به دست بیاوری. این هم یک لایه از نفاق است که ممکن بود گاهی از آدمهایی که خیلی هم صریح و رک و مجاهد بودند کمکم گرفتارش میشوند. علت اصلی آن را قرآن میفرماید وابستگیهای مادی و نفسانی است که کمکم در آنها بوجود میآید یعنی چون دیگر خداپرستی در روح چنین کسانی تضعیف میشود امثال بین ماها که ممکن است بین ما باشد، وابستگی به ثروت، قدرت، شهرت، شهوت، یک چیزی. لذت، منفعت. اینها ضعیف میشود و اسم خدا کمکم هست خودش نیست اسم خدا هست خود خدا نیست، بسمالله الرحمن الرحیم میگوییم ولی هیچ کاری را حقیقتاً به اسم خدا شروع نمیکنیم و برای خدا نیست چون این که میگویند اول هر کاری مؤمن بسمالله میگوید معنیاش این است که هر کاری میکند نسبت آن را با خدا برقرار میکند حتی غذا خوردن بسمالله میگوید یعنی میخواهم غذا خوردن من هم یک عمل توحیدی باشد و الا کاه و یونجه میخورند. میگوید غذای خوردن من با غذا خوردن صرفاً غریزی تفاوت کند لذا نیت میکنند, بعضی از رفقای ما در جبهه بودند که خواب و خوردنشان را هم نیت میکردند مثلاً میگفتند غذا میخورم برای این که بدنم سر پا و سالم بماند بتوانم در راه خدا مبارزه کنم. ما غذا میخوریم برای این که گرسنهایم خوشمان میآید غذا بخوریم غریزه به ما میگوید بخور. او اینطوری بود. میخوابید میگفت برای این که این بدن اگر نخوابم از پا درمیآید و نمیتوانم در راه حق مبارزه کنم! یکی از دوستان ما که شهید شد دانشجوی علم و صنعت بعد هم طلبه شد یک انسان متعالی بود شاید 18- 19 سالش بود شهید شد. نمازهای طولانی، سجدههای طولانی، ایشان در کربلا 10 ماهوت در جنگ شهید شد شهادتش هم خیلی با درد و در عینحال با سکوت و ذکر بود. یک چیزی اخوی ایشان یا مرحوم ابویشان تعریف میکردند که یک وقت میخواست جبهه برود با ماشین میخواستند سریع ایشان را به راه آهن یا فرودگاه برسانند – حالا بعد خود ایشان دقیقترش را بگوید سی سال پیش من الآن دقیق یادم نیست نیست ولی اجمالاً آن چیزی که در ذهنم هست حالا اگر اشتباه بود ایشان تصحیح کنند – میگوید وقتی در ماشین نشست مرحوم پدر ایشان جلو بود در را بست انگشتهای ایشان – شهید مهران – لای در گیر کرده بود. خب ما اگر باشیم فوری داد میزنیم من به پدر ایشان هم گفتم خدا رحم کرد که من به جای بچه شما نبودم وگرنه از همان اول یک مُشت توی سرت میزدم یک جیغی یک فحشی بعد میگفتم در را باز کن، پدرشان میگفت در را که بستم ایشان خیلی آرام گفت پدر لطفاً در را باز کنید نمیگفت که چی شده؟ بازدوباره گفت پدر لطفاً در را باز کن، پدرش میگوید گفتم چه شده؟ گفت دستم لای در است لطفاً در را باز کنید. بعد در را باز میکنند میبینند کمبود شده و خون و... پدرشان میگوید گفتم خب چرا زودتر نمیگویی؟ استدلال ایشان این بود که خب اگر همان لحظه که دستت لای در میرود داد بزنی با حیوانات چه فرقی داری؟ من اول خواستم بر خودم مسلط بشوم که به خاطر انگیزه غریزی داد نزنم، اول بر خودم مسلط بشوم – خلاصه به تعبیر بنده – مرز انسان و حیوان روشن بشود. بعد از باب وظیفه شرعی که این دست امانت خداست و از بین نرود حالا از روی تکلیف یعنی با انگیزه طبیعی نه بلکه با استدلال انسانی و الهی، بعد گفتم پدر در را باز کنید دست من لای در است. یک بچه 18- 19 ساله، طلبه شده و مدرسه شهیدین و بعد هم در جبهه شهید شد اینها تربیتهای الهی است. ما ولو یک زمانی جبهه، فداکاری، خطر، هم بوده باشد سن بالا میرود و کمکم فاصله میگیریم و خدا کمکم لغلغه زبان میشود به تعبیر سیدالشهداء(ع) همه دین میگویند ولی کمکم بازیهای زبانی میشود. "ویتگنشتاین" هم در فلاسفه تحلیلی و همینطور پستمدرن غرب یک چیزی دارد که میگوید که بحث نسبت خانوادگی بین ادیان و بحث زبان دین که این زبان مفهوم محتوایی ندارد بیشتر کارکرد دارد، به این معنا که بیشتر یک ابزار است نه این که حاکی از یک عقاید واقعی مطابق واقع نفسالامر باشد البته آن از موضع نفی زبان واقعبینانه دین این حرف را میزند ولی در مورد افراد بیدین که زبانشان پر از لغلغه دینی امثال بنده است، به تعبیر سیدالشهدء(ع) «الدین لعقٌ علی السنتهم» دین فقط بازیهای زبانی است از یک جهاتی به این تعبیر شبیه میشود و از یک جهاتی به این جاها صدق میکند ولو این که آن نظریه اساساً مربوط به این موضع بحث نیست و دنبال چیز دیگری است و یک جاهایی درست است و یک جاهایی غلط است که الآن جای بحث آن نیست.
پیامبر اکرم(ص) در ردهبندی قرآن، همه این تیپها را در سطوح مختلفی از نفاق تعریف میکند منتهی نفاقهای عمدی، غیر عمدی، نفاقهای آگاهانه یا غیر آگاهانه، نفاقهای نظری یا عملی، نفاقهایی که منشأ آن ضعف نفس است که ممکن است یک کسی مجاهدترین انقلابی و شهادتطلب بوده باشد مثلاً 30- 40 سال پیش, یا زمان پیامبر(ص)، شهید زنده بوده، پیامبر خبر بشارت بهشتی بودن او را دادند یعنی به این شرط که همینطور بماند اگر الآن شهید بشود و اینطوری بماند بهشتی است نه این که دیگر هر کاری کرد کرد باز هم اهل بهشت است. گارانتی نیست! خب همینها را میبینید که سر دنیا، سر طلا و کنیز و باغ و قدرت جنگیدند و کشته شدند و میلیاردها پول از خودشان به جای گذاشتند. کسانی که 30 سال پیش شهید زنده بودند از پیامبر(ص) مدال گرفتند، بعد 30- 40 سال بعد سر دنیا درگیر شدند. قرآن میفرماید این هم یک جور نفاق است. منتهی نفاقی است که کمکم دچار آن میشوی یا کمکم شکفته میشود اگر بذر آن از اول بود با اعمال و موضعگیریهای غلط ما این روح نفاق در ما قوی میشود و گاهی خودمان هم قبول نمیکنیم که منافق هستیم. خب در باطن ایمان نداشتند آماده بودند اگر شرایط برگردد و هوا پس باشد منافع آن طرف باشد با دشمن همکاری کنند. فرق اینها با یهود که کاملاً سازمان یافته بودند و با منافقین سازمان که حالا میگویم با آنها چه مواجههای میشد این بود که آنجا که سازمان یافته بود پیامبر اکرم(ص) امان نمیداد یعنی با گروههایی که منافقانه و دولایه و پیچیده مبارزه میکردند ولی در پشت پرده یا با خارج ارتباط داشتند مثلاً با امپراطوری روم ارتباط داشتند یک نمونهاش مسجد ضرار بود یا خودشان تشکیلات داشتند، داشتند آماده میشدند که در یک شرایط خاص کودتا کنند یا پیامبر را ترور کنند یا یک جنگ از پشت جبهه انجام بدهند یا با یهودیها و با مشرکین هماهنگ عمل کنند و یک ضربتی را بزنند اینها را پیامبر اکرم(ص) مجال نمیداد یعنی سریع افشایشان میکرد، آبرویشان را میریخت، درگیر میشد و همینهایی که عرض کردم هر کدام چندتا نمونه بود. نمونهای که پیامبر – که در این تحلیل هم اینطوری تقسیمبندی میشود – نمونهای که پیامبر با آنها مدارا میکرد مثل یک کسی مثل عبداللهبناُبی که از جهاتی رهبر منافقین مدینه است یعنی بزرگ و رهبر آن حزب و جناحی است که داخل مدینه هستند میگویند ما اسلام و انقلاب و نظام را قبول داریم ولی واقعاً قبول ندارند و نق میزنند، اذیت میکنند، غر میزنند، مانعتراشی میکنند اما نه سازماندهی شده. مثل این که بگویند ما حالا در مدینه گیر افتادیم اینها قبلاً از بزرگان مدینه بودند حالا مدینه دست پیامبر و مسلمین افتاد مردم با اینها بیعت کردند و ما گیر افتادیم. پیامبر با اینها خیلی مدارا کرد رفتار بد نکرد تقریباً تمام مردم مدینه میدانستند که این عبداللهبناُبی رهبر یک جناحی است که میگویند با انقلاب و اسلام هستند ولی نیستند منافق هستند همه تقریباً این را فهمیده بودند. در عین حال پیامبر(ص) سهم این گروه از منافقین را از بیتالمال میداد حقوق شهروندیشان را رعایت میکرد، حق بیتالمال، امکانات، میگفت با اینها مثل مسلمان رفتار کنید هرکس میگوید مسلمانم نگویید مسلمان نیست ولو مطمئن هستنید که مسلمان نیست! ولی بنا را بر این بگذارید که مسلمان است مثل بقیه مسلمانها. مالیاتت را بده، امنیت تو با ماست، مراقبت هستیم، کسی حق ندارد به تو گرانفروشی کند کلاهت را بردارد امنیت تو محفوظ است حتی در قرآن آیاتی علیه اینها نازل شد، در سوره بقره چندین آیه علیه اینهاست منتهی او دارد از جنبه عقیدتی میگوید که مواظب باشید یک چنین تیپهایی در این مرکز حکومت اسلامی هستند جناح منافقینی که میخواهند سر به تن اسلام نباشد اما جرأت و هنر مبارزه تشکیلاتی هم ندارند کار به شما ندارند شما کار به کارشان نداشته باشید علنی هم نگویید که شما مسلمان نیستید به آنها گیر ندهید. همیشه هست. مگر الآن در همین جامعه ما نیستند؟ خیلی از کسها هستند که اصلاً نه اسلام را قبول دارند نه انقلاب و نه نظام را ولی کاری هم به کار کسی ندارند از آنها هم بپرسی میگویند نه ما مسلمانیم، توی تلویزیون هم قشنگ مصاحبه میکنند! بلدند! اما هیچی را قبول ندارند شاید ته دلش از خدا هم بخواهد که رژیم هرچه زودتر سقوط کند! ولی اقدامی هم نمیکند. پیامبر(ص) فرمود با اینها مثل یک شهروندی که میگوید مسلمان است، بگویید خیلی خب مسلمانی. میگوید نظام را قبول دارم بگویید خیلی ممنون نظام هم شما را قبول دارد زندگیات را بکنی. حقوقتان محفوظ توطئه نکنید ولی در عین حال قرآن آنها را افشاء میکند. آیاتی نازل میشود که مواظب باشید که مسلماننمایان همه مسلمان نیستند مسلمانان هم، همه مؤمن نیستند اینها را به لحاظ ارزشی به لحاظ برائت و ولایت صفبندی بکنید اما به لحاظ حقوقی و حقوق شهروندی دستهبندی نکنید. ببینید میگویند شما در جهان امّت اسلام بین شهروندان تفاوت قائلید؟ بله و نه. بله از چه جهت؟ با معیار ارزشی. مؤمن و فاسق مساوی نیستند. به لحاظ ارزشی عندالله. آن که در جبهه حق است و آن که عقاید باطل دارد مساوی نیستند آن کس که عادل است و آن کس که ظالم و فاسق است مساوی نیست حتی عالم هم با جاهل مساوی نیست اما این مساوی نیستها به لحاظ ارزشی است، بحث حق و باطل است. بحث قُرب و بُعد به خداوند و به حق است. بحث این است که ما با چه کسانی در یک جبهه باشیم یا نباشیم؟ اما به لحاظ حقوق اجتماعی، اصطلاحاً میگویند حقوق شهروندی، به لحاظ حقوق اگر کسی صددرصد عقایدش با شما مخالف است و کاملاً منافقانه میگوید من نظام را قبول دارم یا مسلمانم یا قانون اساسی را قبول دارم، ما حق نداریم بگوییم که تو بیخود میگویی تو غلط میکنی ما تو را قبول نداریم و ما حقوق تو را رعایت نمیکنیم. سهم تو را از بیتالمال نمیدهیم برق خانهات را قطع میکنیم گازت را ده برابر قیمت باید بدهی، مواظب امنیت خانهات نیستیم به شهرداری هم میگوییم زبالهات را جمع نکند. چنین حقی نداریم باید بگوییم شما مثل همه مردم هستی، توی انتخابات بیا شما هم رأی بده، حقوق و امکاناتتان مثل همه است. اگر کسی به تو ظلم کند به دادگاه بروی دادگاه باید حق تو را بگیرد حتی اگر طرف حسابت یک آدم متّقی صددرصد حزباللهی و انقلابی است، ولی اگر حق تو را خورده حکومت طرف توست. پیامبر اینطوری برخورد میکردند الآن هم وظیفه ما همین است. ولی اینها کسانی هستند که وارد توطئه و براندازی و تشکیلات و سازماندهی و ارتباط با خارج از کشور و هستههای تشکیلاتی ندارند. همه میدانستند که عبداللهبنابی منافق است. اما پیامبر(ص) همیشه به او درست رفتار میکرد، به او سلام میکرد، مماشات میکرد، سهم بیتالمال او را میداد، حرمت او را رعایت میکرد با وجود این که همه اینها خباثت داشتند و در جلسات داخلیشان به پیامبر(ص) فحش میدادند و مدام آرزو میکردند هرچه زودتر اسلام شکست بخورد! ولی رفتار بیرونیشان معیار بود ولی از اینها آن بخشی که سازماندهی میشدند به حدی که میدانید همین عبدالله برای تشییع جنازهاش یعنی برای نماز میتش خواست اقدام کند و اقدام کرد که دستور آمد که تا کجاها باید مرزبندی باشد و کجاها نباید باشد و کجاها باید باشد. صحبت پستیهای سازمان نیافته و نفاق تا مرز توطئه نبود بلکه سازماندهی میشدند و با غرب آن موقع مرتبط میشدند که امپراطوری روم بود. چند مورد اینها داخل مدینه بودند پیامبر(ص) صریح و قاطع برخورد کرد. ولو این که اداهای مذهبی درمیآوردند یک نمونهاش مسجد ضرار است اینها یک مرکز مخفی داخل مدینه داشتند خانههای تیمی و جلسات مخفی حزبی داشتند و در خارج از کشور از طریق ابوعامر راهب وصل بودند به سرویسهای جاسوسی و نظامی پنتاگون و سیا آن موقع (امپراطوری روم) با آنها کاملاً مرتبط و هماهنگ بودند. اصلاً این خط اینها بود که یک مسجد بسازید به اسم کفر نمیشود با پیامبر جنگید، به اسم مسجد و اسلام و با شعارهای اسلامی! خیلی جالب است. ضمناً بدانید این ابوعامر پدر آن شهید بزرگ اسلام و قهرمان فداکاری جناب حنظله است. حنظله پدرش و پدرانش همه مسیحی یا مشرک بودند، حنظله جوانی است که به پیامبر ایمان آورده، ازدواج کرده، همان شبی که ازدواج کرده دشمن درگیر شده و عملیات شده، ظاهراً جنگ احد بوده است و پیامبر(ص) به ایشان میگویند شما شب عروسیتان هست معاف هستید نمیخواهد بیایید. ایشان با همسرش به حجله میرود و بعد با بدرقه همسرش که فقط چند ساعت با هم بودند در حالی که هنوز غسل جنابت نکرده به جبهه میآید و شهید میشود. لذا پیامبر میفرمایند حنظله غسیلالملائکه است حنظله را فرشتگان غسل خواهند داد ایشان در حال جنابت شهید شد و فرزندی هم همان شب منعقد میشود که فرزند حنظله بعد به دنیا میآید. خب این حنظله شهید جوان که در اوج لذت جوانیاش شهادت را ترجیح میدهد و برای شهادت میرود و همسرش هم دختر یکی از ثروتمندان بزرگی که بود پدر او هم جزو مخالفین و ضد انقلاب بود. هم حنظله و هم خانمش پدرانشان جزو بزرگان ضد انقلاب بودند و این دختر و پسر یک ازدواج انقلابی و حزباللهی و مسجدی کردند و یک شب هم بیشتر با هم نبودند. همان شب از آغوش همسرش حتی نمیرود غسل هم بکند میآید سلاح برمیدارد و میرود شهید میشود. پدر هر دو هم ضد انقلاب هستند. پدر حنظله همین ابوعامر است که رابط منافقین سازماندهی شده داخل مدینه است با سیا و پنتاگون آن موقع. با رومیها. آنها از خارج دارند برنامهریزی میکنند که ما داریم آماده میشویم برای حمله به مدینه. یعنی ارتش روم میخواهد به مدینه حمله کند که ریشه اسلام و پیامبر را بزند منتهی میگویند اول باید از پشت جبهه، داخل مدینه شما اوضاع را بهم بریزید. باید یک اختلاف داخلی، درگیری خیابانی بین خود مسلمین بوجود بیاید و رومیها و منافقین به این جمعبندی میرسند که بهترین کار این است که ما یک مسجد علیه مسجد پیامبر و مسجدهای دیگر بسازیم که وقتی ما مسجد بسازیم و نمازجماعت بخوانیم دیگر کسی نمیتواند ما را متهم کن که اینها ضد انقلاب و ضد اسلام هستند و جالب است این مسجد را که میسازند میآیند پیامبر(ص) را دعوت میکنند که شما بیایید رمان آن را پاره کنید و مسجد ما را افتتاح کنید! دست شما برکت دارد. چه زمانی؟ وقتیکه پیامبر دارند با این نیروها به سمت رومیها میروند که آنها را بترسانند که جلوتر نیایند میآیند سر راه میگویند آقا شما که به سمت جبهه و به سمت نبرد با رومیها میروید ما اینجا یک مسجدی ساختیم با اخلاص برای خدا، لطف میفرمایید قبل از این که تشریف ببرید بیایید افتتاح کنید در این فاصله تا شما میروید و میآیید یک عدهای اینجا نماز خوانده باشند! برکت دارد. همینها جبهه هم نمیآیند فقط میخواهند مسجد بسازند! و جالب است در روایتی دیدم پیامبر(ص) یک تأملی میکنند سکوت میکنند و بعد حرکت میکنند و میگویند فعلاً باید بروم کار دارم. میروند جبهه و از آن نبرد که در واقع نبردی هم صورت نمیگیرد و دشمن میترسد و امپراطوری روم از همینجا ترسید وگرنه میخواست به سمت مدینه حمله کند و عقبنشینی کرد وقتی که برگشتند اینها آمدند سر راه برگشت پیامبر(ص) که شما فرمودید برگشتنه، حالا این را افتتاح بفرمایید. همانجا آیه نازل شد. آیاتی از سوره بقره یا آل عمران نازل شد. این مسجد برای چه ساخته شده بود؟ ایجاد اختلاف و درگیری پشت جبهه اسلام به اسم اسلام. یعنی به اسم امام و انقلاب و اسلام جبهه امام و انقلاب و اسلام را دچار اختلاف کنی و به اسم مقدس مسجد مسلمین را دو دسته کنند و بگویند این مسجد آنهاست این مسجد ماست! هرکس میخواهد به مسجد آنها برود و هرکس میخواهد به مسجد ما بیاید! یعنی مسجد به جای بتخانه جلوی مسجد بایستد. تفرقه داخلی بشود یک سازماندهی مقاومت پشت جبهه پیامبر(ص) در مدینه تشکیل بشود و بعد ارتش روم حمله کند و آنها از بیرون و اینها از داخل با هم هماهنگ کنند حکومت پیامبر(ص) براندازی بشود. از طرف خداوند به پیامبر وحی نازل شد. پیامبر به نیروهایشان گفتند شبانه حرکت کنیم برویم ریختند آنجا، فرمودند مسجد را خراب کنید، بعد فرمودند آتش بزنید، بعد فرمودند اینجا از این به بعد زبالهدانی است زبالههایتان را اینجا بیاورید. مسجد را خراب کن بسوزان و زبالهدانی و توالت عمومی کن. چرا؟ چون این یک نفاق سازمانندهی شده است و اینها میخواهند کودتا کنند اینها وارد حکومت شدند اینها وارد اصحاب درجه شدند اینها در اتاق مرکزی نظام پیامبر(ص) نفوذ کردند و با خارج و با غرب و با رومیها در ارتباط هستند اینها وارد پروژه براندازی شدند. پیامبر(ص) فرمودند اینجا محل توطئه است مسجد ضرار است، یعنی اینجا مرکز صدمه و آسیبرسانی به اصل توحید است به اسم مسجد و ظاهرش و قیافهاش نگاه نکن. نگاه نکنید که اسم فلانی مرجع تقلید است یا فلانجا مدرسه است یا اینجا مسجد است یا اینجا فلان است! اگر مرکز توطئه است در ارتباط با ارتش متجاوز روم است درگیر میشویم. پیامبر فرمودند اینجا به نام خدا و علیه خدا قیام کرد و یک دسته از منافقین آنجا بود که آنجا خودشان را افشا کردند دیدند لو رفتند و هم ارتباطشان با رومیها افشا شد و هم مسجد سازی و مسجدبازیهایشان لو رفت. لذا یک عده از اینها سریع مخفی شدند و از مدینه بیرون آمدند اطراف مدینه یک لشکری و چندتا گردان آماده کردند با کمک مشرکین و یهودیان خود منافقین داخل شهر، اینهایی که از قبل سازماندهیشان کرده بودند گفتند الآن که ارتش روم نمیآید و داخل شهر هم ما نمیتوانیم ادامه بدهیم لو رفتیم، باید نیمهشب امشب یا فرداشب را برویم پیامبر و آن حلقه اصلی اطرافش را بزنیم و با یک کودتا مدینه را نجات بدهیم مردم هم بقیه نگاه میکنند و هرکس سر کار بیاید با همان بیعت میکنند. و پیامبر(ص) فرمودند سریع آماده بشوید اینها فلانجا جمع شدند و به محض این که به فلان قبیله و روستاها نزدیک شدند فوری از سه طرف سرشان میریزید و تارومارشان میکنید در عین حال با همان منافقینی که داخل شهر مدینه مانده بودند و به آنها ملحق نشدند پیامبر آنها را بازدداشت نکرد فقط به آنها فهماند که مواظبتان هستیم مواظب خودتان باشید دست از پا خطا کنید دشمن تلقی میشوید. ببینید ما اینجا یک اصل داریم اگر دشمن صددرصد باشی ولی سلاح برنداری این مجازات سنگین در اسلام ندارد اگر کاری نکنی اصلاً مجازات ندارد. اگر یک کسی دشمنیاش صددرصد با شما و با این حکومت قانونی و اسلامی نباشد، ولی سلاح بردارد یا اصلاً سلاح برندارد ولی بگوید من در اولین فرصت سلاح برمیدارم، این محارب است باید با این جنگید! این برانداز حساب میشود و حکم او اعدام است. لذا پیامبر(ص) میفرمود آن که مسلَح شده و میگوید جنگ مسلّحانه میکنیم ولو خیلی هم آدم از هم جهت فاسدی هم نباشد چهارتا نکته مثبت هم توی او هست فرمودند او باید سرکوب بشود یا تسلیم شود یا سرکوب شود ولی کسی که در مدینه هست ما هم میدانیم که هر شب دارد به ما فحش میدهد، پای رادیوی بیگانه و ماهواره نشسته و با همدیگر با رفیقهایش چت میکنند با مدینه و با قبایل اطراف مدینه، با مکه، با این طرف و آن طرف هرشب دارند چت میکنند که کی باشد اینها سقوط بکنند کی باشد اینها از بین بروند همه جا را خراب کردند، کشور بدبخت شد، مدینه چه بود چه شد؟ از این حرفها، هرچه میخواهند بگویند بگویند عیب ندارد حقوقشان محترم است. آن قضیه سال 67 که میگویند امام، قضیه این بود هزاران هزار دشمن درجه یک اینجا بود ولی سلاح برنداشته بود کسی کارشان نداشت اتفاقاً خانههای شمال شهر تهران و این طرف و آن طرف مشغول زندگی بودند. آن عده از این گروه مسلح تروریست هم که 17 هزار نفر آدم را کشتند از رجایی و باهنر و بهشتی تا سبزیفروش کف خیابان، آنها را هم هر کدامشان توبه کردند یا حتی در زندان گفته بودند ما با جمهوری اسلامی و با آقای خمینی مخالفیم ما دلمان میخواهد این نظام نباشد ولی ما جنگ مسلحانه نمیکنیم کسی را نمیکشیم با خشونت اقدام نمیکنیم امام(ره) گفته بود همه اینها را ببخشید و عفو کنید. خیلی از اینها عفو شدند یا حکمشان اعدام بود اعدام نشدند اما وقتی که منافقین سازماندهی شده با صدام و با آن ارتش حمله کردند و یک مرتبه توی خوزستان آمدند تا نزدیک خرمشهر دوباره داشت سقوط میکرد تا 30- 40 کیلومتری اهواز آمدند از این طرف اسلامآباد آمدند به سمت کرمانشاه و تهران، گفتند آمدیم امروز مهران فردا تهران! داخل تهران هم گفت شهردار و استاندار و همه در شهرها شهردار و استاندار انتخاب کرده بودند و یک عده هم از اینها توی زندان آماده شورش مرتبط با آنها و اعلام این که ما هم جنگ مسلحانه میکنیم. حالا آن موقع که من خودم منطقه بودم جبهه بودم جبهه غرب بودیم و رفتیم شلمچه، این چیزها را خبر نداشتیم که منافقین چطوری دارند میآیند ما بیشتر در جنوب شلمچه بودیم با خود صدامیها میجنگیدیم ولی اینها در غرب آمدند، آنجا امام(ره) اعلام کرد که هرکس که بعد از این جنایاتی که دارند میکنند و کردند جلو بیایند و بعد از این همه فرصت و مهلت دادن و بخشش و عفو، بگوید که با جمهوری اسلامی و خمینی صددرصد مخالفم و میخواهم این رژیم نباشد از شما متنفرم ولی دست به خشونت نمیزنند و آدم نمیکشند امام(ره) گفت او را ببخشید و کاری نداشته باشید اما اگر کسی گفت من مسلحانه را قبول دارم دست به خشونت و ترور میزنم این دیگر محارب است. کسی که میگوید میجنگم و قبلاً هم جنگیده و در کارهای مسلحانه بازداشت شده بودند از خانههای تیمی اینها را گرفته بودند با سلاح و بمب گرفته بودند یا توی خیابان اینها را گرفته بودند یک چند سالی بازدداشت بودند ولی گفته بودند نه ما با رژیم اصلاً موافقیم اشتباه کردیم حالا راست یا دروغ. بعضیها هم میگفتند ما با جمهوری اسلامی مخالفیم ولی طرفدار جنگ نیستیم. اینها همه آزاد شدند 4- 5تا از نزدیکترین دوستان ما سال 57 بودند که آزاد شدند بعداً 20 سال پیش من دیدم که یکیشان پزشک است، یکیشان وکیل دادگستری است و یکی هم استاد دانشگاه است یعنی اینها همه آمدند همه کاره شدند شاید بعضیهایشان جزو مسئولین هم باشند. خب این مسئله محاربه، نفاق سازماندهی شده مسلحانه، این آن چیزی است که هیچ جای دنیا هم تحمل نمیشود. پیامبر(ص) این چیزها را تحمل میفرمود اگر دست به اسلحه بردند سازماندهی شده و بخصوص با خارج، با رومیها مرتبط هستند مسجد هم اگر ساختند روی سرشان خراب کنید و آتش بزنید. تا میبینید میخواهند جمع بشوند و میخواهند حرکت مسلحانه بکنید بروید... خب این که حکم شرعی و قانونی است و همه جای دنیا هم همین است با برانداز مسلحانه، درگیری مسلحانه است. جواب شمشیر، استدلال و موعظه نیست. جواب شمشیر، شمشیر است. پیامبر(ص) فرمود مسجد هم که ساختند آتش بزنید و اطراف مدینه لشکری درست کردند و فرمودند اگر دیدید میخواهند به سمت ما بیایند سریع بروید و همهشان را بزنید لت و پار کنید اگر با ما کاری ندارند و پخش شدند و رفتند سازماندهیشان ازهم پاشید توبه کردند و گفتند ما غلط کردیم توبه کردیم، فرمودند بگذارید زندگیشان را بکنند ولی حق هیچ نوع کار تشکیلاتی ندارند. خب ببینید اینها خطر فردی داشتند با کسانی که خطر فردی داشتند پیامبر(ص) مدارا میکرد اما اگر همین افراد میخواستند جمع بشوند و یک خطر جمعی و تشکیلاتی ایجاد بکنند حکم جنگ، نبرد و جهاد صادر میشد. این را گفتم توضیح بدهم برای این که ببینید هم زمان پس از پیامبر(ص) سر قضیه ولایت امیرالمؤمنین(ع) همین دستهها هم مارهای خفتهای بودند که بیدار شدند.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی